حرفهای من با خودم

ساخت وبلاگ
امسال رو با تجربیاتی که ترکیبی از احساسات غم، اضطراب و افسردگی در کنار شادی و آرامش بود شروع کردم.یه جایی وسط تعطیلات حسی رو تجربه کردم که زیاد قبلا تجربه نکرده بودم : حس حسادت قبلا وقتی شادی یا موفقیت دیگران رو می دیدم خوشحال میشدم و یا نهایتا غبطه میخوردم، که چه حال یا کار خوبی کاش منم تجربه ش کنم! اما این بار حس حسادت بود حسی که خوشحال نبودم از شادی دیگریو یه لحظه از خودم تعجب کردم که چی شد که من این شکلی شدم؟ چرا باید از شادی کسی ناراحت بشم؟ شروع کردم به بررسی این حسم و ریشه اش.چیزی که بهش رسیدم این بود که اخیرا خیلی تمرکز کارها و احساسات و رفتارهام روی دیگرانه ، نه روی خودم. انگار خودم به خودی خود برای خودم اهمیت ندارم. ناراحتی و شادیم وصل شده به دیگران، اتفاقات خوب و بدم هم از دیگران منشا می گیره. و یه تلنگری بود برام که به خودم بیام و شروع کنم روی خودم بیشتر تمرکز کنم.برای همین تصمیم گرفتم امسال سال خود رسیدگی باشه برام. همه ابعاد خودم را درک کنم و بهشون رسیدگی کنم.اولین قدم ، سلامت بعد فیزیکی :1. سیگار رو ترک کردم و از 14 فروردین دیگه سیگار نمی کشم.2. وعده های غذایی رو تا جای ممکن سالم تر میخورم.3. پیاده روی رو توی برنامم قرار میدم. حتی اگه فقط هفته ای 1 ساعت بشهسلام بعد روانی :1. جلسات تراپی رو با رویکرد سلامت روان مرتب تر میرم2. مدیتیشن هامو شروع کردم و حداقل هفته ای 4 یا 5 روز رو مدیتیشن میکنم.3. در شرایط آزاردهنده، حرفم رو واضح و شفاف میزنم و بعد پرونده شو میبندم و دیگه مدام بهش فکر نمیکنم.بعد شغلی :1. برای رشد شغلی خودم، تلاش میکنم و فقط صرفا کار و کار و کار نمی کنم. برای ارتقا و رشدم مطالعه میکنم2. برای جلسه ارتقا زمان بندی میکنم و سرفصلهای لازم رو میخونمبعد احس حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:25

داشتن دوست خوب خیلی خوبهمن تجربه ش کردم، خیلی لذت بخش و شیرینه زمانهایی که با دوستان نزدیک، هم انرژی و پایه میگذرهاکیپ پایه ای که دوسشون داشتم و فکر میکردم تا ابد کنارهمیم و هیچی ما رو از هم جدا نمیکنهاصلا یکی از دلایلی که دلم نمی خواست زیاد مدیتیشن کنم همین ترس از دست دادن آدمای اطرافم بود، شاید بی ربط به نظر بیاد اما معتقدم مدیتیشن و عبادت و کارهای معنوی (در واقع کارهای دلی) سطح انرژی آدم رو تغییر میده و می ترسیدم که وقتی سطح انرژیم تغییر کنه آدمای اطرافم تغییر کنن و من دوستامو از دست بدم.اما ... یه جایی بالاخره این اتفاقه افتاد ... نمی دونم کجا و چه جوری اما، کم کم از هم دور شدیم و دیدارهامون شد هر چند ماه یکبار، تو خوشی و ناخوشی دیگه خیلی از هم خبردار نمیشدیم چه برسه به اینکه کنار هم باشیم و هر کی رفت یه گوشه دنیا، اونا هم که موندن دیگه مشغول کارای خودشون بودن و جمع های جدید و دوستای جدیدشوناولین جایی که فهمیدم این اتفاق داره میافته وسطای دوران کرونا بود، جایی بود که 2تا از صمیمی ترین دوستام، با چنتا از بچه های اون اکیپ قرار بیرون و پیاده‌روی میذاشتن و من توی اون جمع ها نبودم... اولین باری که فهمیدم اصلا جای من پیششون خالی نبوده خیییییییلی ضربه سختی بود برامباهاشون صحبت کردم و توجیه میکردن که اگه میگفتیم نمی اومدی و ... توجیه مسخره ... و بعد جالبتر اینکه با کسی که به من گفته بود بیرون بودن دعوا کردن که چرا دهن لقی کرده (به سان ج.ا.ا که همیشه منتشر کننده خبر متهمه نه کسی که کار زشت رو انجام داده)ازونجا خودمو یکم کشیدم کنار ... هنوز وقتی مشکلی داشتن من کنارشون بودم اما خیلی با دل خوش نبودم.بعد دیگه یه طوری شد وقتی برای منم مشکلی پیش اومد اون دوتا دوست صمیمیم برام وقت نداشتن حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 21 فروردين 1403 ساعت: 23:49

کتاب خوندن رو دوست دارم گاهی برای تجربه حس و حال داستان ها گاهی برای آموختن و آگاهی و گاهی برای خاموش کردن ذهن وراجم حرفهای من با خودم...
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 1 فروردين 1403 ساعت: 15:49

سلامهمین الان فیلم one life رو دیدم ... کلی اشک ریختم و گریه کردمکلا اون قسمت از تاریخ، زندگی یهودی ها و نازی ها، آشویتس، همه داستانهایی که گفته شده و هزاران هزار داستانی که گفته نشده ... به شدت دلم رو به درد میارهانقدر با مردم قربانی این جنگ هم ذات پنداری (همزادپنداری یا هرچی) دارم که فکر میکنم شاید اون موقع بودم و زندگی کردمامشب فکر میکردم که اگه من اون زمان بودم کجای این تاریخ قرار میگرفتم... توی دادگاه های همکاران نازی و مامورانشون، خیلی ها میگفتن که ما داشتیم وظیفه مون رو انجام می دادیم! به کار نیاز داشتیم برای گذران زندگی، و این کارمون بود.به این فکر میکنم که شاید الان تو جنگ و شرایط مشابهش نباشیم، اما ... الان من کجای زندگیم؟ سمت خوبش یا ناحق و ناجوانمردانه اش؟حاضرم هر کاری رو انجام بدم؟ می تونم بی تفاوت باشم به آدمهای یکم غریبه تر؟ اهمیت دادن به آدمای اطراف و دوستان و فامیل و خانواده کار سختی نیست... این که به آدمهایی که نمی شناسیم بی تفاوت نباشیم یه قلب بزرگ میخواد.آیا تونستم جایی وایسم که به کسی که نمی شناسم کمک کنم زندگی راحت تری داشته باشه؟و حتی به این فکر کردم که چطور ممکنه آدمهایی چنین جنایتهایی کرده باشن و مرده باشن و همه چیز به همین راحتی براشون تموم شده باشه؟چقدر باید تقاص بدن تا جبران این همه جنایت بشه؟ اصلا باید تقاصی پس بدن؟ این حجم از رنج و عذابی که به انسانهای دیگه تحمیل کردن چطور توجیه میشه؟بعضی وقتا با خودم فکر میکردم که آدمهایی که توی شرایط نامناسبی قرار میگیرن درسته که یه سری شرایط، تحمیل شده بهشون و شرایط محیطی هست، ولی شاید خودشون هم توی نوع زندگی شون بی تاثیر نیستن. اما توی شرایطی مثل جنگ اون هم در وسعت جنگ های جهانی، آوارگی، قحطی، بیماری های کشند حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 12:52

سلاممدتها بود اینجا نیومده بودم بعد از دو سال اومدم و نوشته های قبلی مو خوندم، بعضیاشونو دوست داشتم و چقدر به خودم افتخار کردم؛ بعضیاشونو که خوندم دیدم هنوز تو همون مرحله ام و جلوتر نرفتم، انگار همچنان با بعضی مسائل درگیرم و هنوز نتونستم رفتار و فکر درست رو در مواجهه باهاشون پیدا کنم.ولی ... چقققققققدرررررررررررررررر دلم برای نوشتن تنگ شده دلم برای اینکه جایی حرفای خودم با خودم رو بنویسم تنگ شدهنوشتن رو دوست دارم هنوزم برام بهترین روش ابراز و بیان حرفامهاما دیگه جایی نمی نویسم هیچ جااینستاگرام انگار فقط مال جینگولک بازیه و نمایش خوشحالیکسی هم دیگه حوصله خوندن نداره که بشینه متن طولانی بخونهزندگی رو دور تنده انگار، فقط 3 ثانیه وقت داری حرفتو بزنی و تمااااام !دلم برای روزهایی که اینجا می نوشتم تنگ شد. حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 26 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 15:41

امروز از صبح همش این ترانه تو سرم میچرخه: خودم تنها'>تنها تنها دلم ... چو شام بی فردا دلم ... میگن یکی از راههای ارتباطی ناخودآگاه با خودآگاه آدم، شعرها و ترانه هاییه که یهو میافته سر زبون آدم و هی تو سر آدم دور میزنه.این راه نشون دادن حساییه که تو ناخودآگاه داریم ولی مخفیشون کردیم یا خودآگاهمون متوجهش نیست یا سعی میکنه متوجه نباشه گاهی چقدر حس تنهایی عمیقه؛ از اعماق ناخودآگاه آدم تا شعاع چند هزار کیلومتری دور تا دور کره زمین ...وقتی آدمای اطرافم منظورم رو متوجه نمیشن همین قدر حس دوری بهشون دارم   حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 139 تاريخ : جمعه 9 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:52

رومینای ۱۳-۱۴ ساله ای به دست پدر ۳۵ ساله ش کشته شده... بخاطر افکار پوسیده ی چند ده ساله؛ پدر ۳۵ ساله یعنی هم سن من حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 10 آذر 1400 ساعت: 1:32

گاهی لازم است درنگ کنی... بایستی و ببینی که کجای راهت هستی؛درست آمده ای؟ لازم نیست برگردی و تغییری بدهی؟اصلا لازم است که همین مسیرت را ادامه دهی؟گاهی لازم است درنگ کنی و نگاه کنیبه همه زندگیتبه اینکه حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 18:16

ما در مسیر رشد و زندگیمون، چیزهای زیادی یاد میگیریم، درس های زیادی برای آموختن داریم.به لطف خداوند و روشی که در مسیرش قرار گرفتم، نگرشم به خیلی چیزهای کوچک و بزرگ تغییر کرده؛ بعضی ها، چیزهای خیلی ساد حرفهای من با خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 18:16

من احترام به بزرگتر، رو برای بزرگتری شایسته میدونم که بزرگوار تر باشه ؛ بزرگتری صرفا به بزرگی سن نیست،که بزرگی سن زوال عقل رو در پی داره.
بزرگتری که عاقل تر، بزرگوارتر، مهربان تر و راه گشا تر نباشه در چه چیزی بزرگتری داره ؟
به قول دکتر چاوشی اگه فقط بزرگی به سن مهم باشه احترام به کلی سنگ و کوه و درخت بیشتر واجبه.

حرفهای من با خودم...
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 1853 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 18:16