درک درونی

ساخت وبلاگ

ما در مسیر رشد و زندگیمون، چیزهای زیادی یاد میگیریم، درس های زیادی برای آموختن داریم.
به لطف خداوند و روشی که در مسیرش قرار گرفتم، نگرشم به خیلی چیزهای کوچک و بزرگ تغییر کرده؛ بعضی ها، چیزهای خیلی ساده و کوچکی هستند که شاید بارها و بارها توی کتاب، فیلم، گفتگوهای ساده با اطرافیان و نصایح بزرگان شنیده باشیم اما تا زمانی که خودمون در شرایط خاصش قرار نگرفته باشیم درونمون نهادینه نمیشه، درک نمی کنیم و در نوع نگاه ما تغییر ایجاد نمیکنه.
مثلا :
همیشه کادو گرفتن برای دیگران رو بسیار دوست داشتم و ازش لذت میبردم و این رو نشونه ی مهر ورزی میدونستم ؛ تا اینکه کسی کادوی تولدی که براش گرفته بودیم رو نگرفت ، هی طفره میرفت که کادویی از ما نگیره یا شاید تعارف میکرد؛ هرچه که بود آنچنان حس بدی در من ایجاد کرد و ناراحت شدم که فهمیدم ، کادو دادن خیلی شیرینه و محبت ما به دیگران رو نشون میده اما به همون اندازه، کادو گرفتن از دیگران هم مهربونی ما رو نشون میده.این که اجازه بدیم دیگران بهمون محبت کنن، بهمون عشق بدن و ما عشقشون رو دریافت کنیم این هم نشونه ای از قلب مهربون ما میتونه باشه. یاد گرفتم که وقتی مهر می ورزی باید آماده دریافتش هم باشی دریافت این مهر و عشق دیگران هم به من و هم به کسی که بهم عشق و مهر میده، حس و انرژی خوبی منتقل میکنه و باعث میشه سیکل مهرمون کامل بشه ؛ حتی اگر محبت اون آدم در قالب یک هدیه خیلی خیلی کوچک باشه، یک آغوش یا حتی یک حرف باشه.

یا جایی دیگه یاد گرفتم که واقعا به تعداد آدمهای روی زمین راه برای رسیدن به کمال و رسیدن به خدا هست ... هرکس حق داره مسیر خودش رو بره، من مجبور نیستم همه رو به راه خودم به خدا برسونم.
اگر بتونم توی مسیر رشد کسی تاثیر مثبتی داشته باشم فبها، اما وای اگر تاثیر معکوس بذارم و اون آدم رو از مسیر درستش برونم ...
هرکس توی مسیر رشدش لازمه درسهایی بگیره کارهایی بکنه و چیزهای متفاوتی رو تجربه کنه، الزاما در یک اتفاق مشابه برای همه، درس یکسان نهفته نیست... اگر اگر اگر آدم موثر و مثبتی باشم میتونم کمک کنم دیگران در هر اتفاقی که براشون میافته تامل و تفکر کنند، شاید برای هرکس توی یک اتفاق مشترک و مشابه، چیزهای متفاوتی نهفته باشه لازم نیست مجبورش کنم از زاویه من به موضوعات نگاه کنه.
اینکه اجازه بدم هر کسی خودش باشه، به سبک خودش فکر کنه، حرف بزنه، احساس و رفتار کنه ، خیلی درک و صبر زیادی میخواد. هنوز از شنیدن مدل حرف زدن یا رفتار بعضی ها ناراحت میشم؛ حتی همین چند هفته پیش کلی هم شاکی شدم و تند برخورد کردم.اما بعد خودم رو آروم کردم که اون با همین روش دلش میخواد زندگی کنه، تو میتونی به سوالاش جواب ندی، اما نمی تونی بگی اون حق نداره حرف بزنه. هرچند که لازم باشه اون هم یاد بگیره سوالی که می پرسه یا حرفی که میزنه حرف نا به جا یا سوال نادرستیه، آما من مسئول آموزش دروس الهی نیستم.
این درس رو فهمیدم اما تا وقتی در رفتارم نمود پیدا کنه کلی تمرین و صبوری میخواد.
 

خدا خودش کمکمون کنه تا در هر چیزی درس مناسبمون رو دریافت کنیم و به کار بگیریم...

آمین... 

حرفهای من با خودم...
ما را در سایت حرفهای من با خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fharfayeman-ba-khodama بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 23 دی 1399 ساعت: 18:16